ار ايدون که ستاره تويي...بکشتي مراخيره ازبدخويي
زهرگونه اي بودمت رهنماي...نجنبيديک ذره مهرت زجاي
آه مادر گريه نکن...گريه کردنت چه سود؟کاريست که شده...سرنوشت مرگ رابرايم رقم زده...
ريز ميبينمت
وصيت خودتو بنويس
به کشتي گرفتن برآويختند.......زتن خون وخوي رافروريختند
چو بهار شيراوژن اورابديد........زبادجواني دلش بردميد
خم آورد پشت دليرجوان.........زمانه بيامد نبودش توان
{ستار}سبک تيغ تيز ازميان برکشيد...برشيربيداد دل بردميد
وسرنوشت براي بهار وستاره چنين خواست...بله بهار به زير تيغ ستاره پهلوهايش پاره شد وچيزي نمنده بود که جان به جان آفرين تسليم کند.
هو هو هو هو هو هو هو هو هو.....
هي وااي همه پوکيدند.....بايد خودمون دست بکار شيم..
آهاي نفس کش
بچه هاااااي بالااااا پشت سر شکوفه جون همه به صف..
حملهههههههههههههههههههه